به گزارش سرویس کتابخانه «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ گرامیداشت دفاع مقدس بهانهای برای نگاه دوباره به جانفشانیها و ایثارگری جوانان برومند این سرزمین است که در روزهایی که دشمن کیان میهن را نشانه گرفته بود، از همه چیز خود و از همه مهمتر از جان خود گذشتند تا آیندگان بتوانند در امن و آرام زندگی بگذرانند.
زمانی که قبولی در دانشگاه و نشستن سر کلاس دانشگاههای تراز اول کشور آرزوی هر جوانی بود حدود ۴ هزار جوان، دانشگاهی که به سختی در بهترین رشتههای آن قبول شده بودند را رها کردند و به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافتند.
حدیث دانشجویان شهید، حکایت عاشقانی است که ندای تاریخی «هَل مِن ناصِر یَنْصُرُنی و هل من مُعینٍ یُعِینُنی» آموزگار مکتب جهاد و شهادت را لبیک گفتند و جام هستی را به تیرگی شرک، تباهی کفر و سیاهی ستم نیالودند. حماسه خونین هویزه یکی از رشادت هایی است که به دست دانشجویان پیرو خط رهبری و به فرماندهی دانشجوی شهید، سیدحسین علم الهدی شکل گرفت.
این دانشجویان رزمنده در سال ۱۳۵۹، عملیاتی را در هویزه و سوسنگرد آغاز کردند و پیروزی های مهمی به دست آوردند. نیروهای اسلام در حالی که تجهیزات نظامی در اختیار نداشتند، تا آخرین قطره خون به دفاع از سرزمین ایران اسلامی پرداختند، مظلومانه به شهادت رسیدند و حماسه هویزه را آفریدند. به پاس تجلیل از رشادت های دانشجویان مسلمان پیرو خط امام، به ویژه شهید علم الهدی، شانزدهم دی، روز «شهدای دانشجو» نام گرفت.
گذری بر زندگی بزرگ دانشجوی شهید دفاع مقدس
دانشجوی شهید سید حسین علم الهدی فرزند آیه الله حاج سید مرتضی علم الهدی (ره) به سال ۱۳۳۷ شمسی پا به عرصه گیتی نهاد. شهید علم الهدی ایمان را با علم می خواست بنابر این به ادامه تحصیل در رشته تاریخ پرداخت، از همان آغاز دانشجویی خود در مشهد ، با حوزه علمیه آن شهر و به خصوص با روحانیون مبارزی چون حضرت آیت الله خامنه ای ، آیت الله واعضی طبسی و شهید هاشمی نژاد آشنا شد.
تعصب دینی حسین به گونه ای بود که هیچ رفتار غیر اسلامی را بر نمی تابید. وی با نصب اعلامیه ها در رهبری تظاهرات در دانشگاه مشهد نقش عظیمی ایفا کرد .
در کلاسهایی که در سپاه پاسداران، جهاد سازندگی و دانشگاه اهواز برگزار می شد، حسین تدریس عقاید و تاریخ اسلام و نهج البلاغه را به عهده داشت، در کنا ر این برنامه ها سخنرانی در مجالس عمومی، نماز جمعه ها و راهپیمایی های دیگر شهرهای استان خوزستان را نیز اجرا می نمود. حسین به همراه دو معلم شهید، مجدزاده و علی جمالپور کلاسهای بسیار پرباری را در اهواز و شهرهای دیگر استان برگزار و اداره می کردند، کلاسها هم از نظر کیفیت و هم از نظر کمیت در سطح عالی بود. از نظر کمیت تنها در آخرین ماه رمضانی که حسین فعالیت داشت (سال ۱۳۵۸) حدود ۸۰۰ شاگرد در کلاسهای متعدد داشت و در هر روز ۷ الی ۸ کلاس را اداره می کرد. بعلاوه از آنجا که حسین دارای قدرت ابتکار عجیبی بود، هنرمندان در رشته های نقاشی و خطاطی را مامور کرده بود که کلیه جریانات تاریخی صدر اسلام را به شکل تابلوهای زیبایی مجسم نمایند.
و سرانجام حسین در مقابل اصرار برادران مبنی بر اینکه باید در اهواز بماند، با گفتن این حرف که تنها با حرف نمی شود و باید عمل کرد، باید به هویزه بروم، به عنوان فرمانده سپاه هویزه به بسیج عشایر منطقه پرداخت. او سرانجام در برنامه حمله روز اربعین به همراه ۴۰ تانک دشمن بر اثر اتمام مهمات و تشنگی و گرسنگی، بعد از دیدن شهادت تک تک همرزمان خود، در حالیکه قرآن به دست داشت با فریاد الله اکبر به شهادت رسید.
درباره شهید آثار و کتاب های بسیاری به چاپ رسیده است. کتاب "سه روایت از یک مرد" یکی از آثاری است که به توصیف حماسه و مبارزه شهید سید حسین علم الهدی از نگاه دشمنان و دوستان ایشان می باشد.
مطالعه این اثر، خواننده را با شرایط اولیه شروع جنگ و امکاناتی که رزمندگان اسلام با آن در مقابل ارتش بعث تا دندان مسلح مقاومت کردند، بهتر آشنا می سازد و لذت هم نشینی با شهدا و رزمندگان مخلص و ایثارگر را در مقابل دیدگان آدمی متبلور می سازد.
در ادامه می توانید کتاب صوتی "سه روایت از یک مرد" را در هفت قسمت کوتاه و کم حجم شده گوش دهید.
قسمت اول:
قسمت دوم:
قسمت سوم:
قسمت چهارم:
قسمت پنجم:
قسمت ششم:
قسمت هفتم:
هم چنان که از اسم کتاب پیداست، سه نفر از کسانی که ارتباط مستقیمی با این شهید داشته اند، به روایت ایشان از دریچه نگاه خود پرداخته اند.
روایت اول، روایت «روح الله معبر» شکنجه معروف ساواک در شهر اهواز می باشد. این روایت ۴۲ صفحه می باشد و به مبارزات شهید علم الهدی در سال های قبل از انقلاب و تعقیب و گریزی که با ساواک داشته می پردازد.
روایت دوم ، روایت یکی از نزدیک ترین یاران شهید علم الهدی که از حوالی سقوط رژیم ستم شاهی با ایشان بوده اند، می باشد. این روایت که عمده صفحات کتاب را به خود اختصاص داده است، روایتی است از ابتدای تحرکات مرزی عراق قبل از شروع رسمی آن در سال ۵۹، تا روز ۱۶ دی همان سال، یعنی حدودا هفت ماه.
این روایت ۱۳۲ صفحه کتاب را به خود اختصاص داده است و نویسنده خود را ملتزم به روایت نظامی شهید علم الهدی می داند و با شهادت سید حسین علم الهدی و اسارت این رزمنده، به پایان می رسد.
روایت سوم، روایت کوتاهی است یک از زبان یکی ملازمان شهید علم الهدی با نام حسن در ۱۵ صفحه است.
حسن یک از افرادی ساکن روستاهای اطراف هویزه می باشد که با قاچاق کالاهای مصرفی اشتغال دارد و به همین جهت همه راه های ناشناخته منتهی به مرز عراق را به طور کامل می شناسد. در فصل دوم کتاب مفصلا از حسن و چگونگی آشنایی او با شهید علم الهدی و جان فشانی هایش، سخن به میان آمده است. چیزی که در روایت سوم وجود دارد، چگونگی آشنایی او با شهید علم الهدی و جذب ایشان به تشکیلات سپاه هویزه توسط شهید علم الهدی می باشد.
از ویژگی های مثبت این کتاب روایت لحظاتی از زندگی شهید علم الهدی بدون اغلاق و پیچیدگی های ادبی می باشد. این روایات انسان را مهمان لحظات نابی از نوجوانی و جوانی شهید علم الهدی می کند.
شهید علم الهدی در کلام رهبرمعظم انقلاب
روزی آیتالله خامنهای که در آن زمان نماینده حضرت امام خمینی (ره) در شورایعالی دفاع بودند، برای دیدار با رزمندگان، به جبهه «شوش» رفتند. حسین و حاج صادق در این دیدار، در محضرشان بودند. آیتالله خامنهای فرمودند: «در این دیدار با رزمندگان نماز جماعت خواندیم. بعد از نماز بچهها دور من جمع شدند و هر کس با من صحبتی داشت. بعد از چند دقیقه، من نگاه کردم. دیدم سیدحسین قرآنی در دست گرفته و عده زیادی از بچهها دور او جمع شدهاند و ایشان به قدری زیبا از آیات قرآن و استقامت در جنگ و... صحبت میکرد که من تعجب کردم».
حضرت آیتالله خامنهای در مصاحبهای که در سال ۵۹ انجام گرفت و در آخرین برنامه «روایت فتح» که توسط شهید «مرتضی آوینی» تهیه و پخش شد، فرمودند: «وقتی خبر شهادت سیدحسین علمالهدی را شنیدم، اولین چیزی که به ذهنم آمد، شهادت حافظان قرآن در صدر اسلام بود».
شبى که خبر شهادت حسین رسید، حضرت آیت الله خامنهاى در اهواز بودند و به منزل شهید تشریف آوردند.
در آن ایام، اهواز دائماً مورد اصابت خمپاره قرار مىگرفت و براى دفاع از حملات هوایى، شهر در تاریکى کامل بسر مىبرد و ماشینها به سختى حرکت مىکردند. در همین شرایط آقا از مقّر خود به منزل شهید تشریف فرما شدند. در بین راه برادر زحمتکش، از ایشان مىخواهد که خاطرهاى یا سخنى از حسین بگوئید.
ایشان فرمودند: از حسین همین بس که هر وقت با هم به جبهه مىرفتیم، از ایشان مىخواستم که به جاى من، براى رزمندگان صحبت کند.